طاهاطاها، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

قصه من و طاها

جشن تولد

دیروز پنجشنبه 93/9/27 واسه چکاب و واکسن یکسالگیت بردمت بهداشت. وزنت:11/400             قد:78                      دور سر:47 واکسنتو به دست چپت زدند که خیلی گریه کردی. دیروز هم برای اولین بار توی 1 سال و دو روزگی منو بوس کردی.خیلی بهم چسبید. یکی از کارهای جالبه این دورت اینه که از دستم فرار میکنی و قایم میشی.مامان رو خیلی تکرار میکنی.به غذا هم میگی مه مه.با همه جور میشی و اجتماعی هستی. خلاصه داری واسه خودت مردی میشی... امروز جمعه 93/9/28 &nbs...
28 آذر 1393

تولد یک سالگیت

پسر گلم تولدت مبارک.پارسال این موقع ها بود که حدود ساعت نه بدنیا اومده بودی و من توی این لحظه ها با وجود تمام سختیهاش منتظر دیدنت بودم و تقریبا توی این دقایق دیده بودمت.یادم نمیره .هیچ وقت.حتی حرف اون پرستار رو که میگفت ببینش شبیه باباشه.یا هیجان و شادی خاله جونو که وقتی چشمام باز نمیشد با شنیدن صداش آروم میشدم. و دلسوزیها و مهربونی مادرجون که هم از دیدنت خوشحال بود و هم نگران من .سرما خورده هم بود و فقط بخاطر اینکه تو مریض نشی کل روز رو ماسک میزد.حدودا هم ساعت دو یا سه که عمه زهرا و عمو رضا و مادر جون و خاله عالمه به دیدنمون اومدند.خیلیا از همون لحظه های اول زنگ زدند و تبریک گفتند مثل دایی جونها و زندایی جونها و عمو جون.و خیلیهای دیگه که ی...
24 آذر 1393

شمارش معکوس تا یک سالگی

سلام گلم.این روزها دل توی دلم نیست .منتظر رسیدن تولدتم .هم دوست دارم زودتر بیاد چون بزرگ شدنتو با خیلی حسهای خوب رو بهم منتقل میکنه و هم نمیخوام زودتر بیاد چون دوست دارم یه جشن خانوادگی خوب واست بگیرم و تا حالا هیچکاری نکردم.این هفته مدام دوربین دستم بود تا آخرین روزهای یازده ماهگیتو برات واسه یادگاری ثبت کنم .چندتا لباس و اسباب بازی هم واست خریدم که عکساشو گذاشتم. توی این دوره : سه شنبه 11 آذر توی 11 ماه و 17 روزگیت برای اولین بار بوس کردی . وقتی از مدرسه دنبالت اومدم خونه مادرجون دیدم با حرف مادرجون مجسمه آهویی که باهاش بازی میکنی رو بوس کردی.خیلی تعجب کردم.آخه از اون جایی که خیلی شیطون بلایی بوس کردن و ناز کردن توی مرامت نیست و فقط...
15 آذر 1393
1